نکاتی در خصوص حاشیه سود عملیاتی:– سود عملیاتی بیانگر تفاوت میان سود ناخالص و هزینههای عملیاتی نظیر هزینههای اداری، توزیع، بازاریابی و فروش و سایر هزینههای عمومی است.– حاشیه سود عملیاتی معیاری است که کنترل هزینههای عملیاتی در سودآوری شرکت را بررسی میکند.– هرچه نسبت سود عملیاتی به میزان فروش عدد بزرگتری باشد، به این معناست که هم میزان سودآوری شرکت و هم میزان موفقیت در کاهش هزینههای عملیاتی زیاد است.
پیشتازان مدیریت اجرایی
اقلام ثابت يا هزينه هاي ثابت هزينه هائي است كه با تغيير هزينه مبلغ آن ها تغيير نمي كند. اقلام ثابت در كل ثابت و هزينه براي يك واحد متغير است. از انواع هزينه هاي ثابت، اجاره- استهلاك – روشنائي- حقوق سرپرستان و حقوق حسابداران است.
122- اقلام مختلط چيست؟
اقلام مختلط يا هزينه هاي مختلط، هزينه هائي است كه با تغيير توليد دو تكه مي شود، بخشي از هزينه ها تغيير مي كند و بخشي از هزينه ها تغيير نمي كند. ( داراي دو بخش ثابت و متغير هستند)
123- فرمول محاسبه هزينه متغير كل – هزينه ثابت كل و اقلام مختلط را بيان نمائيد.
هزينه متغير كل Tvc=v.Q
هزينه ثابت كل TFC=f
هزينه مختلط TC=v.Q+f
124- روش هاي تكنيك اقلام مختلط را نام ببريد؟
الف ) روش تجربي ( استفاده از تجربيات شخصي )
ب ) روش حد بالا و حد پائين ( اين روش بادست انجام مي شود و براي زماني كه توليد نوسان شديد نداشته باشد مناسب است. )
ج) روش رسم نمودار نقاط پراكنده ( اين روش نياز به كامپيوتر و ابزار مناسب دارد)
د) روش رگرسيون ( اين روش نياز به كامپيوتر و ابزار مناسب دارد و دقيق ترين و منطقي ترين روش است) .
125- عيب روش حد بالا و پائين چيست؟
عيب اين روش آنست كه فقط دو سطح بالا و پائين را مي آورد
126- موارد استفاده از كاربرد حاشيه فروش را بيان كنيد
الف ) تصميم گيري در خصوص سودآورترين محصولات
ب) تصميم گيري در خصوص سودآورترين قسمت ها
ج) تصميم گيري در خصوص توليد محصول يا توقف محصول
د) تصميم گيري در خصوص ادامه فعاليت يك قسمت يا توقف آن قسمت
127- در بحث حاشيه فروش كدام محصول را براي توليد انتخاب مي كنيم
محصولي كه بيشترين سود را دارد
128- تصميم مديريت براي توليد يك محصول بر اساس حاشيه فروش است يا بر اساس سود و زيان ؟
بر اساس حاشيه فروش
129- سود آورترين محصول كدامست؟
سود آورترين محصول، محصولي است كه هيچ گونه محدوديتي نداشته باشد
130- رابطه حاشيه فروش يك واحد و حاشيه فروش كل را بنويسيد.
حاشيه فروش يك واحد CM=P-V
حاشيه فروش كل CM=Q(P-V)
131- ضريب حاشيه فروش به نسبت محدوديت چيست؟
ضريب حاشيه فروش به نسبت محدوديت نشان مي دهد كه حاشيه فروش به نسبت محدوديت چقدر است كه آنرا به صورت زير مي نويسند لذا ضريب بالاتر سودآورتر است.
ضريب حاشيه فروش به نسبت محدوديت = حاشيه فروش
132- در محاسبه حاشيه فروش كداميك از هزينه ها را مي آوريم ؟
فقط هزينه هاي متغير
133- در بحث حاشيه فروش به محدوديت، در صورتي كه چند محدوديت داشته باشيم كداميك از محدوديت را مي آوريم؟
محدوديتي كه از همه قوي تر است
134- انواع هزينه هاي ثابت كدامند ؟
الف ) هزينه هاي ثابت اختياري
ب) هزينه هاي ثابت تعهد شده ( يا تخصيص يافته )
135- كاربرد نقطه سربه سر در چيست؟
كاربرد نقطه سر به سر در برنامه ريزي سود است، لذا هدف مدير هيچ وقت نقطه سر به سر نيست. بالاتر از نقطه سر به سر سطح سوددهي، پائين تر از نقطه سربه سر سطح زيان دهي و در نقطه سر به سر نه سود داريم و نه زيان
136- نقطه سر به سر كجاست؟
نقطه سر به سر جائي است كه هزينه ثابت كل = حاشيه فروش كل
137- بالاتر از نقطه سر به سر اگر هزينه هاي متغير كاهش پيدا كند، حاشيه فروش چه تغيير مي كند؟
حاشيه فروش بيشتر مي شود
138- چرا پائين تر از نقطه سر به سر ضرر داريم؟
چون هزينه هاي ثابت پوشش داده نشده است
139- محاسبه نقطه سر به سر به چند طريق است؟
الف ) رسم نمودار
ب) معادلات رياضي
140- رابطه نقطه سربه سر چيست؟
تعداد توليد در نقطه سر به سر
141- رابطه تعداد توليد در نقطه سر به سر در صورتي كه سود يا زيان مورد نظر داشته باشيم كدام است ؟
سود يا زيان مورد نظر
سود يا زيان مورد نظر F±142- روابط مبلغ فروش در نقطه سر به سر را بنويسيد.
به ضريب حاشيه فروش
يا درصد حاشيه فروش مي گويند
يا نسبت حاشيه فروش
143- رابطه مبلغ فروش با توجه به سود يا زيان مورد نظر را بنويسيد؟
سود يا زيان مورد نظر F±144- روابط حاشيه ايمني – نسبت حاشيه ايمني و درصد سود در فروش واقعي را بنويسيد؟
تعداد فروش در نقطه سر به سر – تعداد فروش واقعي = حاشيه ايمني
=نسبت حاشيه ايمني
تعداد فروش واقعي
نسبت حاشيه فروش × نسبت حاشيه ايمني = درصد سود در فروش واقعي
145- فرمول حد بالا و حد پائين را بنويسيد.
146- فرمول نقطه سر به سر زماني كه بيش از يك محصول توليد مي كنيم
147- فرمول نقطه سر به سر زماني كه قيمت فروش يا هزينه هاي متغير ثابت نباشد
148- انواع روش هاي هزينه يابي را نام ببريد.
الف ) هزينه يابي جذبي ( در اين روش قيمت تمام شده شامل مواد – دستمزد و سربار است)
ب) هزينه يابي متغير ( در اين روش قيمت تمام شده شامل مواد – دستمزد و سربار است)
ج) هزينه يابي فرا متغير ( در اين روش قيمت تمام شده فقط شامل مواد مستقيم است)
149- فرمول سود خالص را بنويسيد؟
150- كاربرد تكنيك نقطه بي تفاوتي قيمت چيست ؟
كاربرد اين تكنيك در مواردي است كه مديريت قصد افزايش قيمت را دارد
151- نحوه استفاده از تكنيك نقطه بي تفاوتي قيمت چيست؟
در نقطه بي تفاوتي قيمت: سود با قيمت جديد مساوي با سود با قيمت قبل است
بالاتر از نقطه بي تفاوتي قيمت : اگر تعداد فروش با قيمت جديد بالاتر از نقطه بي تفاوتي باشد، افزايش قيمت به مصلحت است.
پائين تر از نقطه ي بي تفاوتي قيمت: اگر تعداد فروش با قيمت جديد پائين تر از نقطه بي تفاوتي باشد، افزايش قيمت به مصلحت نيست.
152- رابطه محاسبه نقطه بي تفاوتي قيمت چيست؟
سود با قيمت قبلي F+نقطه بي تفاوتي قيمت
I=Q(P-V)-F سود با قيمت قبلي
153- كاربرد در نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده؟
در مواردي كه مديريت قصد انتخاب يكي از دو يا چند راه حل را دارد از اين تكنيك استفاده مي كند. بهترين راه حل كمترين هزينه را دارد.
154- نحوه استفاده از تكنيك نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده چيست؟
در نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده : انتخاب هر يك از روش ها فرقي نمي كند.
بالاتر از نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده : روشي مناسب تر است كه هزينه متغير كمتري دارد .
پائين تر از نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده : روشي مناسبتر است كه هزينه ثابت كمتري دارد.
155- تعريف نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده چيست؟
نقطه بي تفاوتي بهاي تمام شده آنست كه مقدار توليد و فروشي را نشان مي دهد كه در آن مقدار سود و زيان دو روش با هم برابر است .
محاسبه هزینه های اجرایی بازاریابی و فروش
در این مقاله قصد داریم هزینه های اجرایی بارازیابی و فروش را مورد بررسی قرار دهیم. مباحثی که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت عبارتند از: انواع هزینه های اجرایی بازاریابی، محاسبه حاشیه سود، محاسبه نقاط سر به سر جبران هزینه های ثابت و تغییر هزینه ها، تغییر در حاشیه هر واحد، اندازه و سهم بازار در هزینه های اجرایی بازاریابی است.
انواع هزینه های اجرایی بازاریابی
در اکثر مواقع فروشندگان سعی دارند قیمتی را که دریافت می کنند بیش از هزینه های اجرایی بازاریابی باشد و به عبارت دیگر سود کنند. این سود از محل تفاوت بین درآمدهای دریافتی و هزینه های تقبل شده اندازه گیری می شود. در اغلب مواقع بهتر است بین هزینه های ثابت و هزینه های متغیر، یعنی ۲ نوع از هزینه های اجرایی بازاریابی تفاوت قائل شویم. هزینه های ثابت بدون توجه به حجم کالای تولید شده و فروخته شده در سطح معینی باقی می مانند.
مثالی از هزینه های اجرایی بازاریابی بصورت ثابت، مخارج تبلیغات شرکت است که بطور مثال میتوان تعداد کفش های ورزشی فروخته شده ی نایک (nike) را مثال زد. رسانه های تبلیغاتی هزینه های ثابتی برای فضا و زمان تبلیغات دریافت می کند. در مقابل، هزینه های متغیر، با توجه به حجم کالای تولید شده و فروخته شده تغییر می کنند، مثلا با فروش بیشتر کفش نایک هزینه های بسته بندی، حمل و نقل، مواد اولیه و از این قبیل موارد تغییر می کنند. بازاریابان غالبا هزینه های اجرایی بازاریابی بصورت متغیر را هنگامی که کالا بر حسب واحد قابل تعریف باشد به صورت هزینه متغیر بر واحد در نظر می گیرند. مثلا شرکت سیلدایر (Sealed Air) هزینه های متغیر را برای هر واحد از محصول اس دی ۱۲۰ ( که هر واحد در آن ۱۰۰۰ فیت مربع) معادل ۳۱ / ۳۶ دلار در نظر می گیرد، که این مبلغ خود شامل ۲۸/۳۸ دلار هزینه ی تولید و ۹۳ / ۷ دلار هزینه ی حمل و نقل است.
در واقع، هزینه ی متغیر هر واحد ممکن است تابع كل کالای تولید شده باشد. در شکل زیر نمودارهای سمت چپ و سمت راست نشان دهنده ی دو موقعیت متفاوت اند. در هر دو شکل می توان مشاهده کرد که هزینه های اجرایی بازاریابی از نوع ثابت بدون توجه به حجم تولید برابرند. در نمودار سمت راست خط هزینه ی کل که مجموع هزینه های ثابت و هزینه متغیر کل است، خطی مستقیم است؛ یعنی اینکه با افزایش تولید، هزینه ها با نرخ ثابتی افزایش می یابند، یا به عبارتی هزینه ی متغیر هر واحد ثابت است. نمودار ب همان هزینه های ثابت را نشان می دهد، اما شکل منحنی هزینه ی كل متفاوت است؛ به طوری که با افزایش حجم تولیدی با نرخ کاهنده افزایش می یابد. یعنی هزینه های اجرایی بازاریابی از نوع متغیر هر واحد با تولید بیشتر کاهش می یابد که این اتفاق ممکن است به خاطر کارایی در فرایند تولید، با دسترسی و انجام معاملات بهتر، با عرضه کنندگان مواد اولیه و خریدهای کلان تر از آنها باشد. اکثر معاملات موردی بازاریابی، شکل و نمودار سمت راست را به عنوان تقریب مناسبی از واقعیت دانسته و هزینه ی متغیر هر واحد را ثابت فرض می کنند. شرکت هواپیمایی سیلدایر و محصول اس دی ۱۲۰ را به قیمت ۳۵ / ۶۵ دلار می فروشد.
حاشیه ی سود چیست؟
در محاسبه هزینه های اجرایی بازاریابی بازاریان به تفاوت بین درآمد دریافتی از هر محصول و هزینه ی متغیر هر واحد، «حاشیه واحد» می گویند. اگر قسمت دوم این ترکیب را در نظر نگیریم، می توانیم به طور ساده به تفاوت این دو، حاشیه اطلاق کنیم. واژه ی دیگری که به این مقدار اطلاق می شود، باز آوری است؛ در ادامه مثال باید گفت حاشیه ی سود سیلدایر برابر است با ۰۴ / ۲۹= ۳۱ / ۳۶ – ۳۵ / ۶۵ می باشد. گاهی اوقات بهتر است میزان حاشیه را بر حسب درصد بیان کنیم – بدین منظور میزان حاشیه را بر حسب دلار تقسیم بر میزان درآمد هر واحد می کنیم. یعنی ۰۴ / ۲۹ تقسیم بر ۳۵ / ۶۵ که می شود ۴۴۴ /۰ اگر بخواهیم این عدد را بر حسب درصد بیان کنیم، باید آن را در ۱۰۰ ضرب کنیم یا به عبارت دیگر ممیز را دو رقم به سمت راست حرکت دهیم، یعنی حاشیه ی سیلدایر ۴/ ۴۴ درصد است. لازم به ذکر است که برای محاسبه ی حاشیه بر حسب درصد، حاشیه را نباید بر هزینه ها تقسیم کرد، بلکه باید آن را بر درآمدهای شرکت تقسیم کرد که باید به آن توجه داشت. مثلا خرده فروشی که ۵۰ درصد حاشیه در فروش جواهر آلات دارد، اگر هزینه ای برابر ۱۰۰ دلار داشته باشد، قیمت فروش اش برابر ۲۰۰ دلار خواهد بود. این مسئله در شکل زیر نشان داده شده است.
در هزینه های اجرایی بازاریابی درصد حاشیه ی C از تقسیم A بر C به دست می آید نه تقسیم A بر B. به این ترتیب شما می توانید با در دست داشتن هزینه و حاشیه قیمت فروش را محاسبه کنید.
بازاریابان گاهی اوقات برای کانال های توزيع از ساختار حاشیه بهره می گیرند. اگر فرض بگیریم که یک تولید کننده نوار کاست در هزینه های اجرایی بازاریابی را بدین صورت انجام می دهد که هزینه متغیر هر واحد را ۴ دلار قیمت فروش به عمده فروش = ۵/ ۷ دلار قیمت خرید از تولید کننده = ۵۰/ ۷ دلار قیمت فروش به خرده فروش= ۷۰/ ۸ دلار قیمت خرید از عمده فروش = ۷۰/ ۸ دلار قیمت فروش به مصرف کننده = ۱۰ دلار و قیمت خرید از خرده فروش =۱۰ دلار میتوان گفت هر یک از سه عضو کانال توزيع (تولید کننده، عمده فروش و خرده فروش) نقشی برعهده دارند و به ازای آن حاشیه ای دریافت می کنند. لذا حاشیه معیاری است از این که هر سازمان به ازای هر واحد فروش چقدر دریافت می کند. در این مثال حاشیه ی خرده فروش ۱۳ درصد ( ۳۰/ ۱ دلار تقسیم بر ۱۰ دلار قیمت فروش به مصرف کننده و حاشیه تولید کننده و عمده فروش به ترتیب ۴۶/۶۷ و ۷۹/ ۱۳ درصد است.
هزینه های تولید ( ۰۰ / ۴ دلار) منهای قیمت فروش تولید کننده به توزیع کننده ها (۵۰/ ۷ دلار)= حاشیه ی تولید کننده ( ۵۰ /۳ دلار)
قیمت پرداخت شده(۵۰/ ۷ دلار) منهای قیمت فروش عمده فروش به خرده فروش (۷۰ / ۸ دلار) = حاشیه ی عمده فروش به تولید کننده (۳۰/ ۱دلار)
قیمت پرداخته شده (۷۰/ ۸ دلار) – قیمت فروش خرده فروش به مصرف کنندگان(۱۰ دلار) = حاشیه ی خرده فروش عمده فروش (۳۰/ ۱دلار) می شود.
نقطه سربه سر چیست؟
قبل از پرداختن به نقطه سر به سر باید گفت برای جبران هزینه های ثابت در هزینه های اجرایی بازاریابی آنچه شرکت از محل حاشیه سود به دست می آورد را برای جبران هزینه های ثابت و پس از آن سودآوری مورد استفاده قرار می گیرد. به تعداد کالایی که باید فروخته شود تا شرکت قادر به پوشش هزینه های ثابت اش باشد نقطه سر به سر break-even volume یا (BEV) می گویند.
BEV به طور ریاضی عبارت است از: هزینه ی ثابت كل تقسیم بر حاشیه هر واحد
مثلا اگر هزینه های ثابت شرکت برای تولید نوار کاست ۷۰۰۰۰۰ دلار باشد و حاشیه ی تولید هر نوار نیز ۵۰ /۳ دلار باشد؛ برای جبران سرمایه گذاری ۷۰۰۰۰۰ دلاری، تولید کننده باید به ازای نقطه ی سر به سر کالا به فروش برساند: یعنی برای بدست آوردن نقطه سر به سر در هزینه های اجرایی بازاریابی باید ۷۰۰۰۰۰ دلار تقسیم بر ۵۰ /۳ دلار کند که می شود ۲۰۰۰۰ واحد
تغییر در هزینه های ثابت
در محاسبه هزینه های اجرایی بازاریابی می توان از این نوع محاسبات برای تعیین میزان سرمایه گذاری مناسب، استفاده کرد. مثلا فرض کنید که در هزینه ی یک سری از تولید، به سرمایه گذاری ۱۷۵۰۰۰ دلاری احتیاج داشته باشد. این میزان سرمایه گذاری تنها در صورتی ارزشمند و قابل توجیه خواهد بود که تولید کننده در این سری از سرمایه گذاری تولید کند: در این صورت باید هزینه های افزوده شده را تقسیم بر حاشیه هر واحد کند. یعنی ۱۷۵۰۰۰ دلار تقسیم بر ۵/ ۳ هر واحد که می شود ۵۰۰۰۰ واحد
تغییر در حاشیه ی هر واحد
در هزینه های اجرایی بازاریابی به طور مشابه می توان روش محاسبه حاشیه فروش به بررسی تغییر در حاشیه ی هر واحد پرداخت. مثلا فرض کنید که شرکت تولید کننده نوار کاست هزینه ی اضافی ۱۷۵۰۰۰ دلاری را نپذیرد و در عوض، متخصصان به ازای هر واحد تولید یک دلار تقاضا کنند. این کار باعث کاهش حاشیه ی شرکت از ۵۰ /۳ دلار به ۵۰ / ۲ دلار به ازای هر نوار می گردد. بدین ترتیب تغییر در نقطه ی سر به سر با تقسیم اعدا ۱۷۵۰۰۰ بر ۵۰ / ۲ می شود ۲۸۰۰۰۰ واحد و این یعنی افزایش ۴۰ درصدی در حجم نقطه ی سر به سر، و افزایش حجم تولید نقطه ی سر به سر از ۲۰۰۰۰۰ به ۲۸۰۰۰۰ واحد کالا.
اندازه و سهم بازار در هزینه های اجرایی بازاریابی
قبل از هرگونه تصمیم گیری در هزینه های اجرایی بازاریابی با استفاده از اعداد فوق باید مطالب بیشتری را در خصوص بازار و کیفیت محصولات فرا گرفت (یعنی ۲۰۰۰۰۰ واحد کالای لازم برای رسیدن به نقطه ی سر به سر که ممکن است عدد بزرگی برای شرکت بوده و یا به سادگی قابل دستیابی باشد). برای تعیین این موضوع، باید تمام عوامل مورد اشاره شده در برنامه ریزی استراتژیک بازاریابی مورد ارزیابی قرار گیرد. در این راستا گاهی اوقات تبدیل میزان نقطه ی سر به سر به میزان سهم بازار مفید خواهد بود. مثلا تصور کنید که محققان نشان داده اند که حجم کلی فروش نوارهای ویدئویی احتمالا ۵۰۰۰۰۰۰ نوار در سال خواهد بود، با این شرایط می توان نقطه ی سر به سر سهم بازار را بدین صورت محاسبه نمود ۲۰۰۰۰۰ واحد را تقسیم بر ۵۰۰۰۰۰۰ واحد که سهم نقطه سر به سر نوار کاست فروشی ۴% می شود.
البته لازم به ذکر است که تعریف بازار خود احتیاج به توضیح دارد؛ مثلا در نظر بگیرید محققان بعد نشان دهند که ۱۰۰۰۰۰۰ از ۵۰۰۰۰۰۰ نوار تولیدی، از انواع جدید و تازه به بازار معرفی شده باشد، در این صورت سهم شرکت از این بازار عبارت خواهد بود از ۲۰۰۰۰۰ واحد تقسیم بر ۱۰۰۰۰۰۰ واحد که ۲۰% می شود.
در هزینه های اجرایی بازاریابی باید بهترین افق زمانی را نیز انتخاب کرد که با توجه به شرایط خاص، این زمان متفاوت خواهد بود. مثلا دو رقم محاسبه شده با این فرض که تولید کننده به دنبال آن است که هزینه های ثابت اش را ظرف یک سال پوشش دهد، محاسبه شده است.
تأثیر تصمیمات قیمتی بر هزینه های اجرایی بازاریابی
در هزینه های اجرایی بازاریابی عوامل مؤثر بر سود عبارتنداز هزینه ها منهای در امد حاصل از فروش برای بدست آوردن هزینه ها باید هزینه های ثابت و هزینه های متغییر را بایکدیگر جمع نمود. جهت بدست آوردن هزینه متغییر باید هزینه متغییر هر واحد را ضربدر تعداد سفارش کرد تا درنتیجه هزینه های اجرایی بازاریابی بدست آید. برای بدست آوردن در آمد حاصل از فروش نیز باید قیمت محصول را ضربدر تعداد فروش کرد.
تولید کننده ای را در نظر بگیرید که قیمت فروش آن برای هر واحد ۱۰۰ دلار بوده و در سال یک میلیون واحد کالا به فروش می رساند. اگر هزینه متغیر هر واحد کالا ۶۰ دلار باشد، حاشیه ی هر واحد او ۴۰ دلار خواهد شد، که نمودار زیر این وضعیت را نشان می دهد.
مستطیل هاشور زده نشان دهنده ی ۴۰ میلیون دلار حاشیه (یک میلیون واحد كالا ضربدر ۴۰ دلار حاشیه ی هر واحد) است. حاشیه ی کل را همیشه می توان با استفاده از قیمت و حجم فروش نشان داد، به طوری که حاشیه ی هر واحد، عرض مستطیل و حجم فروش، طول مستطیل باشد. فرض کنید مدیریت مایل است بداند که آیا قیمت فعلی ۱۰۰ دلار بیشترین حاشیه ی ممکن را نصیب شرکت می کند یا نه؟ و در حال بررسی قیمت های دیگر در دامنه ی ۲۰ درصد بالاتر یا پایین تر از قیمت جاری است.
در مرحله ی اول، مدیریت ممکن است بخواهد بداند که در قیمت های دیگر برای حفظ حاشیه ی کل ۴۰ میلیون دلاری چه حجمی از فروش لازم است؟ مثلا فرض کنید که قیمت نسبت به قیمت فعلی ۲۰ درصد کاهش یابد
نمودار شکل مقابل قیمت ۸۰ دلاری بدون تغییر در هزینه های اجرایی بازاریابی از نوع متغیر هر واحد باعث خواهد شد که حاشیه ی هر واحد از ۴۰ دلار به ۲۰ دلار کاهش یابد. لذا شرکت برای حفظ همان حاشیه ی کل قبلی باید در قیمت ۱۰۰ دلار، دو برابر کالا به فروش رساند. با فروش ۲۰ میلیون واحد کالا در قیمت ۸۰ دلار، درآمدهای فروش به ۱۶۰ میلیون دلار می رسد، اما حاشیه همچنان همان ۴۰ میلیون دلار باقی می ماند، و از آنجا که حاشیه ی کل بدون تغییر باقی مانده، مستطیل هاشور زده مشابه نمودار بالا باقی خواهد ماند. یعنی با کاهش ۲۰ درصدی در قیمت، حاشیه ی هر واحد ۵۰ درصد کاهش پیدا کرد و به تبع آن فروش لازم برای جبران این حاشیه ی کم، ۱۰۰ درصد افزایش یافت. در هزینه های اجرایی بازاریابی می توان این گونه تصور کرد که میزان تغيير لازم در تولید، برای حفظ حاشیه ی قبلی مشابه حفظ مستطیل هاشور زده در همان وضعیت قبلی است. با کاهش قیمت، مستطیل باریک تر شده و لذا باید مرتفع تر گردد و با افزایش قیمت، مستطيل درازتر شده و لذا می تواند بدون تغییر در سطح زیر منحنی کوتاه تر گردد. افزایش ۲۰ درصدی قیمت را به طور خلاصه می توانید در نمودار زیر مشاهده کنید.
با قیمت ۱۲۰ دلاری، حاشیه ی هر واحد به ۶۰ دلار افزایش یافته و برای حفظ حاشیهی ۴۰ میلیون دلاری تنها نیازمند تولید ۶۶۶۶۶۶ واحد کالا خواهیم بود. یعنی با کاهش ۳۳ / ۳ درصدی در حجم تولید، حاشیه ی کل بدون تغییر باقی می ماند. اگر فروش هر واحد کمتر از ۳۳٫۳ درصد کاهش یابد، افزایش قیمت باعث افزایش حاشیه ی کل و سودآوری خواهد شد. مشاهده می کنید که کاهش یا افزایش قیمت چه تأثیرات اهرمی عمیقی دارد. با اندک کاهشی در قیمت فروش، تأثیرات منفی شدیدی بر روی حاشیه ی هر واحد گذاشته شده و برای حفظ حاشیه ی کل در همان سطح قبلی، حجم فروش به مقدار بسیار زیادی افزایش می یابد. در مقابل، اگر قیمت اندکی افزایش یابد تأثیر بسیار مثبتی بر حاشیه ی هر واحد خواهد گذاشت و می تواند بدون تغییر در سطح حاشیه ی کل، فروش را به مقدار زیاد و قابل قبولی پایین آورد. این تأثيرات هنگامی که هزینه های اجرایی بازاریابی از نوع متغیر بالا و حاشیه هر واحد کم باشد، بسیار چشمگیرتر و شدیدتر است.
استفاده از اعداد در هزینه های اجرایی بازاریابی
در مقاله هزینه های اجرایی بازاریابی در مورد اینکه چگونه می توان با استفاده از سایر مقادیر، مقداری را محاسبه کرد، یا برخی حقایق یا برآوردها را به حقایق یا برآوردهای دیگر تبدیل کرد. این تبدیل اگر به عنوان نتایج نهایی صحیح و با دقتی از برآوردها و حقایق فوق به دست آمده باشد، برای تصمیم گیری فردی مثل مدیر بسیار سودمند خواهد بود. نکته ی اساسی در این بحث آن است که این اعداد غالبا هنگامی که الگویی برای مقایسه وجود داشته باشد، حائز اهمیت اند. در بازاریابی چنین الگوهایی از طریق اندازه ی بازار، نرخ رشد و فعالیت های رقابتی قابل درک است. محاسبه ی این اعداد بدون وجود اطلاعات اضافی دیگر – که بتواند درک معناداری ارائه دهد – بی فایده خواهد بود. همان طور که اشاره شد، برای آن که این اعداد مثمر ثمر باشند، باید دانست که چه مقادیری و به چه منظور باید محاسبه شود. دانش انجام چنین کاری از طریق تمرین و استفاده از آنها در موقعیت های مختلف است، چیزی که این پیوست چندان در ایجاد آن نمی تواند مؤثر باشد. هدف این قسمت بیشتر آشنایی با واژگان، مکانیزم ها و کاربردهای معمول است.
حسابداری
هزینه های مشترك : كلیه هزینه های منظور شده به حساب تولید در یك مرحله تا نقطه تفكیك محصولات را هزینه های مشترك می نامند.
ضایعات : معمولاً بخشی از مواد اولیه است كه در فرآیند تولید ضایع و غیر قابل استفاده می شود این ضایعات فاقد ارزش بازار بوده .
قراضه : بخشی از مواد اولیه كه در فرآیند تولید به محصول كامل تبدیل نگردیده ولی به نوعی قابل استفاده می باشند و دارای ارزش بازار بوده .
قبل از تسهیم هزینه های مشترك به محصولات باید درآمد حاصل از فروش محصول فرعی و قراضه از هزینه های مشترك كسر گردد.
برای تسهیم و تشخیص هزینه های مشترك به محصولات روشهای زیرموجود است:
1- روش ارزش نسبی فروش در نقطه تفكیك محصولات
2- روش ارزش خالص بازیافتنی
3- روش نسبت كلی حاشیه فروش ناخالص
5- روش میانگین بهای تمام شده یك واحد
6- روش میانگین ضریب دار
1- روش ارزش نسبی فروش در نقطه تفكیك محصولات
طرفداران این روش استدلال می كنند كه كالاهای كه دارای ارزش بیشتری هستند باید از هزینه های مشترك نیز سهم بیشتری داشته باشند.
2- روش ارزش خالص بازیافتنی
در بسیاری از صنایع محصولات مشترك پس از خارج شدن از نقطه تفكیك قابل فروش نمی باشند و نیاز به پردازش و عملیات تولیدی بیشتری دارند.
3- روش نسبت كلی حاشیه فروش ناخالص
در این روش هزینه های مشترك به نسبت درصد كلی حاشیه فروش ناخالص بین محصولات تسهیم می گردد.
این روش هنگامی مناسب خواهد بود كه محصولات تولید شده قابل تبدیل به یكی از واحد های اندازه گیری باشد و در غیر این صورت از روش های دیگر استفاده خواهد شد .
5- روش میانگین بهای تمام شده یك واحد
در این روش بهای تمام شده میانگین برای كلیه محصولات تولید شده محاسبه می شود.این روش هنگامی مناسب خواهد بود كه نتوانیم هزینه های مشترك را مستقیماً با محصولات به خصوصی ارتباط داد.
6- روش میانگین ضریب دار
در این روش با توجه به مقدار مواد مصرف شده و كار انجام شده برای هر یك از محصولات ضرایبی برای مواد اولیه دستمزدو سربار تعیین می گردد.
حسابداری محصولات فرعی
تفاوت اساسی بین محصولات اصلی و فرعی به ارزش فروش محصولات دارد.به طور كلی روشهای مورد قبول هزینه یابی محصولات فرعی كه در صنایع مختلف مورد استفاده قرار میگیرند می توان در دو دسته به شرح ذیل طبقه بندی نمود:
الف)در دسته اول هیچ گونه از هزینه های مشترك به حساب محصول فرعی منظور نمی گردد ودرآمد حاصل از فروش محصولات فرعی تحت یكی از عناوین زیر در صورتحساب سود وزیان منظور می گردد.
2- كاهش در هزینه های تولید
3- به عنوان فروش محصول فرعی
4- كاهش در بهای تمام شده كالای فروش رفته محصولات اصلی
توضیح 1 : چنانچه در فروش محصولات فرعی هزینه های اداری و توزیع و فروش مربوط به فروش محصولات فرعی(مانند هزینه آگهی ،انبارداری و هزینه حمل به خارج و ..)به وجود آید ، هزینه های مربوط به محصولات فرعی از درآمد حاصل از فروش محصول فرعی كسر و باقیمانده درآمد مانند یكی از چهار حالت فوق عمل خواهدشد.
توضیح 2 : در بعضی مواقع ممكن است محصولات فرعی به عنوان مواد اولیه در سایر دوایر تولیدی مصرف شود و باعث صرفه جویی در خرید بعضی مواد مستقیم و یا غیر مستقیم گردد.كه دراین صورت ارزش موادی كه محصولات فرعی جایگزین آنها شده اند ارزیابی می گرددو سپس به حساب دایره تولید كننده محصول فرعی بستانكار می گردد.
ب) در دسته دوم قسمتی از هزینه های مشترك به حساب قیمت تمام شده محصول فرعی منظور خواهد شد و یك روش هزینه یابی داردو روش محاسبه حاشیه فروش روش محاسبه حاشیه فروش هزینه یابی معكوس است.
مثال: هزینه های بعد از نقطه تفكیك 42.000 و محصول فرعی جهت پردازش بیشتر به دایره بعد انتقال داده می شود.هزینه های اداری و توزیع و فروش محصول فرعی 4.000 سود مورد انتظار محصول فرعی 15% می باشد.
حاشیه سود خالص و عملیاتی؛ معیاری برای بررسی میزان سودسازی شرکتها
مسائل مالی همیشه جایگاه ویژهای در تحلیل و بررسی شرکتها دارند. از EPS گرفته تا صورتهای مالی، همگی میتوانند عملکرد یک شرکت را برای سهامداران عیان کنند. سهامداران شاخصهای فراوانی را در این میان بررسی میکنند تا بتوانند بهترین سهام را خریداری کنند. در همین خصوص، حاشیه سود خالص و عملیاتی از جمله مهمترین شاخصهایی هستند که برای بررسی وضعیت مالی و سودسازی شرکتها از آنها کمک گرفته میشود. این دو پارامتر همچنین میتوانند بیانگر توانایی شرکت در مدیریت هزینهها باشند و به همین دلیل از معیارهای مهم در تصمیمگیری برای سرمایهگذاری هستند. اما حاشیه سود چیست و حاشیه سود خالص و عملیاتی چگونه بهرهوری شرکتها را نشان میدهند؟
حاشیه سود یعنی چه؟
پیش از آنکه به توضیح حاشیه سود خالص و عملیاتی بپردازیم، بهتر است ابتدا کمی در خصوص مفهوم حاشیه سود صحبت کنیم. حاشیه سود مشخص میکند که از هر یک ریال (یا دلار) فروش محصول، چه مقدار سود کسب میشود. به این منظور مقدار سود را پس از کسر مالیات، بر میزان فروش خالص تقسیم میکنند. حاشیه سود خود به دستههای مختلفی تقسیم میشود. حاشیه سود خالص و عملیاتی، حاشیه سود ناخالص و حاشیه سود قبل از مالیات، از جمله انواع حاشیه سود به شمار میروند.
حاشیه سود به صورت درصدی بیان میشود. مثلا حاشیه سود ۳۰ درصدی نشانگر آن است که درآمد خالص شرکت به ازای هر ریال برابر است با ۰.۳ ریال از کل درآمد شرکت. چنانچه شرکت از فروش هر ریال از محصولات خود پول بیشتری کسب کند، حاشیه سود او بالاتر میرود. همچنین به عنوان یک نکته نیز باید این مطلب را در نظر گرفت که معمولا زمانی که صحبت از حاشیه سود میشود، منظور حاشیه سود خالص است.
سهامداران با توجه به این فاکتور میتوانند سوددهی شرکتها را با یکدیگر مقایسه کنند. همچنین مدیران شرکت از شاخص حاشیه سود برای اندازهگیری تولید درآمد استفاده میکنند. بهترین شیوه در این میان آن است که حاشیه سود شرکت در چند دوره با شرکتهای مشابه و فعال در همان صنعت مقایسه شود.
نکته :
درست است که بررسی میزان سود خالص معیار مهمی در تحلیل بنیادی است و افراد زیادی به آن توجه میکنند تا سوددهی شرکت را متوجه شوند، اما نمیتوان فقط و فقط به سودهای خالص توجه کرد. این مسئله موجب میشود که عملکرد شرکت به صورت دقیق بررسی نشود. نسبتهای حاشیه سود به جای آنکه میزان داراییها، سهام و سرمایهگذاریهای شرکت را تخمین بزنند، میزان پولی را در نظر میگیرند که شرکت از فروش محصولات و داراییها و سرمایهگذاریها به دست خواهد آورد.
حاشیه سود خالص چیست؟
در صورتی که هزینههای عملیاتی، مالی و مالیات را از مجموع درآمد شرکت کسر کنیم، سود خالص به دست میآید. یعنی با کسر تمامی هزینهها از سود شرکت، سود خالص به دست میآید.
سود خالص ممکن است مثبت یا منفی باشد. چنانچه حاصل محاسباتی که به آن اشاره شد، منفی باشد، به آن زیان خالص گفته میشود.
شناسایی شرکتهای سودده با بررسی سود خالص انجام میشود. همچنین به منظور محاسبه سود هر سهم نیز از این معیار استفاده میشود. دقیقا به همین خاطر است که معمولا به جای عبارت سود خالص، از عباراتی نظیر درآمد خالص شرکت یا EPS استفاده میشود. زمانی که شرکتی در مسیر رشد درآمدها و کاهش هزینهها باشد، روش محاسبه حاشیه فروش این مسئله نشان از بهبود سود خالص آن شرکت دارد.
بیشتر بخوانید
حاشیه سود خالص را در تحلیلها مورداستفاده قرار میدهند. تغییراتی که در این معیار حاصل میشود، بیانگر تغییرات در سود هر سهم است. به این ترتیب سرمایهگذاران قادر خواهند بود که میزان تغییرات سهام مختلف را در دورههای گوناگون به دست آورند. سپس میتوانند زمان مناسب را برای خرید سهم تشخیص دهند.
درصد حاشیه سود خالص نشان میدهد که از هر یک ریال فروش شرکت، چه اندازه از آن به سود خالص تبدیل شده است. مثلا اگر حاشیه سود خالص یک شرکت ۳۳ درصد باشد نشان میدهد که از هر ۱۰۰ ریال فروش شرکت، مبلغ ۳۳ ریال آن سود خالص است. لازم به ذکر است که افزایش سود خالص به دو طریق انجام میشود؛ یا از طریق افزایش مبلغ فروش شرکت و یا از طریق کاهش هزینهها.
نکات مربوط به بررسی حاشیه سود خالص
با استفاده از گزارش عملکرد دورهای شرکت، میتوان حاشیه سود خالص و ناخالص شرکتها را تحلیل و بررسی کرد اما به هر حال باید این امر را در نظر گرفت که ممکن است شرکتها حاشیه سود خالص یا ناخالص خود را کمتر از میزان واقعیاش نشان دهند. اما در گزارش میاندورهای، حاشیه سود خالص یا ناخالص شرکت به شکل صحیح و دقیق و درستی اعلام میشود.
چنانچه افزایش حاشیه سود خالص ناشی از افزایش فروش شرکت باشد، لازم است که دلیل آن نیز مشخص شود چرا که ممکن است در یک شرکت شاهد افزایش فروش باشیم؛ اما این افزایش ناشی از افزایش نرخها باشد. آن هم در شرایطی که مقدار فروش در مقایسه با گذشته کاهش پیدا کرده باشد. چنانچه این اتفاق رخ دهد باید انتظار داشت که حاشیه سود ناخالص شرکت در آینده کم شود.
حاشیه سود عملیاتی چیست؟
حاشیه سود عملیاتی به میزان سودی گفته روش محاسبه حاشیه فروش میشود که پس از پرداخت هزینههای متغیر و البته پیش از پرداخت بهره یا مالیات به دست میآید. در واقع این شاخص محاسبه میکند که میزان سود حاصل از هر یک ریال (یا دلار) فروش پس از پرداخت هزینههای متغیر تولید از جمله دستمزدها و مواد خام، چقدر است؛ ولی این محاسبات مربوط به زمانی است که بهره یا مالیات پرداخت نشده باشد.
درآمد عملیاتی که در محاسبه حاشیه سود عملیاتی به آن نیاز داریم، معادل با درآمد پیش از پرداخت بهره و مالیات است. به منظور اطلاع از نرخ درآمد عملیاتی و میزان فروش خالص برای هر شرکت، باید به صورتهای مالی مراجعه کرد. این اطلاعات در صورتهای مالی میاندورهای ماهانه، سهماهه، ششماهه و یا یکساله درج میشود. با مراجعه به سامانه جامع اطلاعرسانی ناشران (کدال) به آدرس www.codal.ir، میتوان به این اطلاعات دسترسی پیدا کرد.
نکاتی در خصوص حاشیه سود عملیاتی:روش محاسبه حاشیه فروش
– سود عملیاتی بیانگر تفاوت میان سود ناخالص و هزینههای عملیاتی نظیر هزینههای اداری، توزیع، بازاریابی و فروش و سایر هزینههای عمومی است.
– حاشیه سود عملیاتی معیاری است که کنترل هزینههای عملیاتی در سودآوری شرکت را بررسی میکند.
– هرچه نسبت سود عملیاتی به میزان فروش عدد بزرگتری باشد، به این معناست که هم میزان سودآوری شرکت و هم میزان موفقیت در کاهش هزینههای عملیاتی زیاد است.
بیشتر بخوانید
روش محاسبه حاشیه سود خالص و عملیاتی
به منظور محاسبه سود عملیاتی لازم است که از فرمول زیر استفاده شود:
دقت کنید که درآمد عملیاتی که همان درآمد حاصل از کسر تمام هزینههاست، در صورت حساب سود و زیان شرکت باقی میماند. سود عملیاتی را نیز معمولا در بخش پایانی اظهارنامه درآمد درج میکنند.
مجددا یادآور میشویم که هنگام محاسبه حاشیه سود عملیاتی، درآمد عملیاتی در این فرمول، درآمدی است که قبل از پرداخت بهره و مالیات حاصل شده است. هزینه تمامی کالاهایی که به فروش رفته است و تمامی هزینههای معمول مربوط به فروش محصول و سایر هزینههای عمومی، از سود عملیاتی، درآمد خالص و سود خالص کسر میشود.
حاشیه سود خالص نیز از فرمول زیر به دست میآید:
محدودیتهای حاشیه سود خالص و عملیاتی
درست است که حاشیه سود فاکتور مهمی برای مقایسه شرکتهاست اما حاشیه سود خالص و عملیاتی را تنها میتوان به منظور مقایسه شرکتهایی که در یک زمینه فعالیت میکنند، مورد استفاده قرار داد. منظور شرکتهای فعال در یک صنعت خاص است. همچنین در حالت ایدهآل، بهتر است شرکتهایی که قصد مقیسه آنها را دارید، مدلهای فروش و تجاری و کسبوکار یکسانی هم داشته باشند.
هنگامی که شرکتهای مختلف در صنایع مختلف فعالیت میکنند، مدلهای تجاری آنها نیز متفاوت خواهد بود. بدیهی است که این مسئله تفاوت در حاشیه سود عملیاتی را در پی دارد. به همین دلیل مقایسه کردن شرکتهایی که با هم تفاوت دارند کار منطقی و عاقلانهای به نظر نمیآید.
مثلا برخی از شرکتها اقدام به فروش اجناس گرانقیمت میکنند و سود بالایی به دست میآورند. این مسئله در حالی است که ممکن است موجودی کالا و هزینههای سربار این شرکت کم باشد. همچنین شاید درآمد شرکت متوسط باشد اما حاشیه سود آن بالا باشد.
در سمت دیگر، شرکتهایی که کالاهایی اساسی تولید میکنند، نیازمند استخدام نیروی کار بیشتر و برخورداری از فضای بزرگتری هستند. این شرکتها موجودی کالای بیشتری دارند و هزینه سربار نیز در آنها به نسبت بالاست. در این شرکتها ممکن است درآمد بالا باشد اما حاشیه سود آنها پایین است.
فراموش نکنید که درآمد عملیاتی یا همان درآمد پیش از پرداخت بهره و مالیات و استهلاک، با جریان نقدی تفاوت دارد. افزایش در حساب یا سرمایه در گردش شرکتها به منظور تامین هزینههای لازم برای تولید روش محاسبه حاشیه فروش و حفظ پایه دارایی شرکت در درآمد عملیاتی در نظر گرفته نمیشود، حال آنکه در جریان نقدی چنین نیست. بهعلاوه مدیران شرکتها با بررسی حاشیه سود عملیاتی، به این مسئله پی میبرند که افزایش جمع کل درآمد شرکت از طریق کدامیک از پروژهها اتفاق میافتد. البته شیوههای تخصیص هزینههای سربار، کار دشوار و پیچیدهای است و نباید از این مسئله غافل بود.
کاربرد حاشیه سود
حاشیه سود پایین را میتوان چنین برداشت کرد که سوددهی شرکت وضعیت ایمنی ندارد. چنانچه یک شرکت با حاشیه سود پایین با کاهش فروش مواجه شود، میزان حاشیه سود آن کمتر هم خواهد شد. در این شرایط، حاشیه سود میتوان خنثی یا به طور کلی منفی شود.
حاشیه سود پایین اطلاعات زیادی در دل خود دارد. یعنی میتوان دریافت که شرایط یک صنعت یا شرایط کلان اقتصادی چگونه است. به عنوان مثال، کم بودن حاشیه سود یک شرکت، میتواند اینگونه تعبیر شود که میزان فروش آن شرکت در مقایسه با سایر شرکتهای فعال در همان صنعت کمتر است. یا میتواند به این معنا باشد که صنعتی که شرکت مذکور در آن فعال است، شرایط نامطلوبی دارد.
همچنین حاشیه سود پایین یعنی مخارج نسبت به درآمد بیشتر است. این امر میتواند ناشی از این مسئله باشد که مشکلات مدیریتی در شرکت وجود دارد و در نتیجه، مدیران میکوشند که هزینهها را پایین نگه دارند. مخارج بالا میتواند در پی دلایل متعددی رخ دهد.
به عنوان مثال ممکن است شرکت موجودی زیادی از یک کالا داشته باشد که از میزان فروشش بیشتر است. یا ممکن است شرکت بیش از اندازه بزرگ و گسترده باشد و به این دلیل به کارمندان و فضای بیشتری نیاز داشته باشد. این مسئله طبیعتا نیازمند هزینههای بیشتری است.
در سمت دیگر، حاشیه سود بالا حاکی از آن است که شرکت میتواند به شکلی مطلوب، هزینهها را کنترل کند. به علاوه استراتژیهای قیمتگذاری نیز گهگاه در حاشیه سود خودنمایی میکند. مثلا با مشاهده حاشیه سود پایین، میتوان حدس زد کالاها با قیمت کمتری به فروش میرسند.
جمعبندی
به طور کلی حاشیه سود مفهومی است که در تحلیل سودآوری شرکتها کاربرد دارد. حاشیه سود را از تقسیم میزان سود به فروش شرکت به دست میآورند. سود عملیاتی، تفاوت سود خالص و هزینههای علمیاتی نظیر تمامی هزینههای عمومی، اداری، بازاریابی و فروش را نشان میدهد. نسبت سود عملیاتی به میزان فروش، حاشیه سود عملیاتی نام دارد. این معیار نشان میدهد که شرکت چقدر در کنترل هزینههای عملیاتی سودآوریاش موفق است. هرچه این نسبت بزرگتر باشد، به منزله سودآوری بیشتر و کاهش هزینههای عملیاتی است.
در سمت دیگر، با سود خالص سروکار داریم. سود خالص از کسر هزینههای عملیاتی، مالی و مالیات از مجموع درآمد شرکت به دست میآید. در واقع به بیان ساده، میتوان گفت سود خالص مقدار سود باقیمانده شرکت پس از کسر تمامی هزینههاست. با محاسبه نسبت سود خالص به میزان فروش، حاشیه سود خالص به دست میآید. این شاخص بیانگر میزان کنترل مطلوب هزینههای غیرعملیاتی و سودآوری شرکتها است و نشان میدهد که شرکت از بازدهی بالایی برخوردار است.
حاشیه سود رستوران
در واقع حاشیه سود رستوران امری تعین کننده در میزان موفقیت شما در این حرفه است. هیچ کسب و کاری روش محاسبه حاشیه فروش را نمی توان متصور شد که بتواند بدون داشتن کسب سود کافی پا برجا بماند. افرادی که می خواهند در زمینه رستوران داری کسب و کاری را شروع کنند یا چندین سال است که در این حرفه مشغول هستند بایستی با نحوه محاسبه و تقویت حاشیه سود آشنایی کافی داشته باشند. پس با پانی که مسئول پخش کباب ترکی در سراسر کشور می باشد، همراه باشید.
انواع سود
قبل از پرداختن به نحوه محاسبه و تقویت حاشیه سود رستوران با چند مولفه اساسی و بسیار مهم در زمینه حسابداری رستوران آشنا می شویم:
سود ناخالص
شاخص مربوطه در واقع به میزان کارایی تولید شما اشاره دارد که شامل مواردی مانند هدف گذاری و تعیین قیمت فروش می شود و با کم کردن هزینه کالاهای فروخته شده نسبت به کل فروش حاصل می گردد.
حاشیه سود ناخالص
شاخص حاشیه سود ناخالص به شما می گوید که میزان درآمد رستوران تان از هزینه های مستقیم عملیاتی اش چه مقدار است و محاسبه آن به این ترتیب است که سود ناخالص را در درآمد تقسیم کرده و آن را در عدد 100 ضرب می کنند. با استفاده از این شاخص می توانید درصد درآمد رستوران را بعد از اینکه هزینه کالاهای فروخته شده را کسر کردید بدست آورید. در بهترین حالت حاشیه سود ناخالص یک رستوران 60 درصد می باشد.
سود عملیاتی
برای بدست آوردن این شاخص هزینه های مربوط به نیروی کار، اجاره و دیگر هزینه ها از کل سود ناخالص کسر می شود. بر اساس یک قاعده کلی هزینه مربوط به نیروی کار نباید بیشتر از 35% سود ناخالص باشد و هزینه اجاره هم با در نظر گرفتن کیفیت ساختمان و محل رستوران بین 5 الی 10 درصد % در نظر گرفته شود.
سود خالص
سود خالص در واقع همان شاخص نهایی و اصلی برای ارزیابی میزان موفقیت مالی کسب و کار شما می باشد. سود خالص از طریق کسر مالیات و هزینه های دیگر از سود عملیاتی بدست می آید و نشان دهنده این است که آیا کسب و کار شما سوددهی داشته یا متضرر شده است؟ در واقع تعریف و محاسبه سه شاخصه قبلی نیز به منظور دستیابی به این شاخص نهایی انجام می گیرد.
نحوه محاسبه حاشیه سود رستوران
رستوران ها غالبا دارای حاشیه سود متفاوتی هستند حاشیه سود برای یک رستوران مناسب و در حد قابل قبول بایستی بالای 20 % باشد. برای محاسبه این سود ها ابتدا مواردی را که بیشترین هزینه ها را در رستوران شامل می شوند مشخص می کنند. این هزینه ها عبارتند از:
قبل از اقدام به محاسبه میزان حاشیه سود ناخالص بایستی تمام هزینه های فوق را محاسبه نمایید. در محاسبه حاشیه سود خالص برای یک رستوران در طی یک دوره میزان درآمد خالص را تقسیم به میزان فروش می کنند.
حاشیه سود خالص= درآمد خالص/فروش ناخالص*100
درآمد خالص=درآمد ناخالص-هزینه های اجرایی
درآمد ناخالص شامل درآمد بدست آمده از فروش غذا، نوشیدنی و کالاهای اضافی دیگر می شود که این درآمد را در عملیات حرفه ای معمولی نمی توان بدست آورد. به عنوان مثال موردی مانند سود بدست آمده از فروش وسایل یا تجهیزات قدیمی آشپزخانه را نمی توان به لیست درآمد ناخالص رستوران اضافه کرد. هزینه های اجرایی نیز شامل هزینه هایی می شود که صرف راه اندازی رستوران می شود. مانند اجاره، دستمزد، تجهیزات و استهلاک آنها، قیمت هر کدام از اشیا، ابزارآلات، بهره، مالیات، تعمیرات و پشتیبانی.
حاشیه سود رستوران شما می تواند به شدت از یک رویداد یا تغییر غیر منتظره تاثیر بپذیرد. به عنوان مثال افزایش اجاره بهای رستوران یا تغییر در قیمت مواد غذایی خام می تواند تاثیر زیادی در میزان حاشیه سود رستوران شما ایجاد نماید. تنها روش ایمنی که می تواند منجر به افزایش حاشیه سود شما شود افزایش فروش به شرط عدم افزایش هزینه هاست.
اولین گام برای میل به این هدف این است که تمامی هزینه های رستوران را لیست کرده و سپس به دنبال راهکاری کارآمد برای کاهش هزینه ها و بدنبال آن افزایش درامد رستوران باشید.
حاشیه سود رستوران چقدر باید باشد؟
تعیین میزان حاشیه سود برای رستوران بستگی به چند عامل تعیین کننده دارد یکی موقعیت قرار گیری رستوران شماست اینکه رستوران شما در چه جایی قرار گرفته است و دوم اینکه چه غذاهایی در آن به فروش می رسند. حاشیه سود صنعت رستوران داری از سال 2008 به بعد به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافت به طوری که طبق برآوردی که در سال 2017 بدست آمد رستوان های ایده آل و خیلی موفق توانستند به حاشیه سود حدود 6% برسند. همچنین شما می توانید برای بررسی مقالات بیشتر درباره رستوران و مدیریت رستوران به سایت پانی مراجعه نمائید.
استراتژی های افزایش دهنده حاشیه سود رستوران
1_ غالبا در صنعت رستوران داری بیشترین میزان حاشیه سود برای رستوران های ایتالیایی که در آنها نوشیدنی الکلی سرو می شود می باشد. اغلب غذاهای ایتالیایی کم هزینه هستند، بنابراین شما با جای دادن یک بشقاب غذای ایتالیایی مانند پاستا در منوی رستوران خود می توانید گامی موثر در جهت تقویت حاشیه سود رستوران خود بردارید.
2_ تا جای ممکن سعی کنید هزینه مواد غذایی را کاهش دهید؛ بخش اعظم بودجه رستوران صرف تامین مواد غذایی می شود، پس کاهش هزینه مواد غذایی یک راهکار موثر برای افزایش میزان این سود است. کاهش ضایعات هزینه های غذایی و پرهیز از دور ریختن مواد غذایی مفید از جمله راهکارهای کاهش هزینه های مواد غذایی می باشند.
3_ افزایش فروش رستوران موثرترین راهکار افزایش درامد رستوران است و این نحوه برخورد و تعامل شما با مشتریان است که می تواند در افزایش میزان فروش شما تعیین کننده باشد.
4_ جدول کاری مشخصی را برای کارکنان خود در نظر بگیرید؛ بالطبع استخدام هر کارمندی مستلزم صرف هزینه زیادی است، بنابراین بهتر است با تنظیم یک جدول کاری، برای اجرایی کردن آن از تعداد کارمندان کافی استفاده نمایید. در مواقعی که مشتریان کمتری دارید به ازای آن از نیروی کاری کمتری استفاده کنید. می توانید برخی کارکنان مانند گارسون ها را به خانه بفرستید و اینگونه میزان هزینه ها را کاهش دهید.
موفقیت و رسیدن به حاشیه سود بالا در هر کسب و کاری نیازمند کار و تلاش است ولی استفاده از چندین استراتژی متفاوت که بتواند شما را به بازخورد بهتری در کسب و کارتان برساند نیز می تواند در کنار تلاش و کار سخت نتیجه بخش باشد.
دیدگاه شما